شناسندۀ عالم. شناسندۀ گیتی. مجرب. دنیادیده: مرا از تو آنگاه بودی سپاس ترا خواندمی شاه گیتی شناس. فردوسی. مگر نشنیدی از گیتی شناسان که باشد بر نظاره جنگ آسان. (ویس و رامین). ، بمجاز، جغرافی دان: نخستین طرازی که بست از قیاس کتابی است کان هست گیتی شناس. نظامی
شناسندۀ عالم. شناسندۀ گیتی. مجرب. دنیادیده: مرا از تو آنگاه بودی سپاس ترا خواندمی شاه گیتی شناس. فردوسی. مگر نشنیدی از گیتی شناسان که باشد بر نظاره جنگ آسان. (ویس و رامین). ، بمجاز، جغرافی دان: نخستین طرازی که بست از قیاس کتابی است کان هست گیتی شناس. نظامی
شاکر. شکور.مقابل ناسپاس و کفور. (یادداشت مؤلف) : جهاندار با فرّ و نیکی شناس که از تاج دارد ز یزدان سپاس. دقیقی. دگر دیو بی دانش و ناسپاس نباشد خردمند نیکی شناس. فردوسی. به جای کسی نیست ما را سپاس اگر چند هستیم نیکی شناس. فردوسی. ترا باشد ار بازجوئی (رخش را) سپاس بیابی تو پاداش نیکی شناس. فردوسی. ز کردار هرکس که دارم سپاس بگویم به یزدان نیکی شناس. فردوسی. ز دادار باید که دارد سپاس که اوی است جاوید نیکی شناس. فردوسی. مبادا که شد جان ما ناسپاس به نزدیک یزدان نیکی شناس. فردوسی
شاکر. شکور.مقابل ناسپاس و کفور. (یادداشت مؤلف) : جهاندار با فرّ و نیکی شناس که از تاج دارد ز یزدان سپاس. دقیقی. دگر دیو بی دانش و ناسپاس نباشد خردمند نیکی شناس. فردوسی. به جای کسی نیست ما را سپاس اگر چند هستیم نیکی شناس. فردوسی. ترا باشد ار بازجوئی (رخش را) سپاس بیابی تو پاداش نیکی شناس. فردوسی. ز کردار هرکس که دارم سپاس بگویم به یزدان نیکی شناس. فردوسی. ز دادار باید که دارد سپاس که اوی است جاوید نیکی شناس. فردوسی. مبادا که شد جان ما ناسپاس به نزدیک یزدان نیکی شناس. فردوسی
پناه دهنده گیتی. ملجاء دنیا که کنایه از خداوند باشد: ببر این همه هدیه ها پیش شاه بگویش ز دادار گیتی پناه. فردوسی. پس از نام یزدان گیتی پناه طراز سخن بست بر نام شاه. نظامی. که چون من به نیروی گیتی پناه به گردون گردان رسانم کلاه. نظامی. سپاس از خداوند گیتی پناه که بیش است از این قصه انصاف شاه. نظامی. ، از اوصافی است که پادشاهان را بدان ستایند. (از ارمغان آصفی) : قباد و چو کشواد زرین کلاه بسی نامداران گیتی پناه. فردوسی. نبوده همچو او گیتی پناهی. (از حبیب السیر جزو4ج 3 ص 322)
پناه دهنده گیتی. ملجاء دنیا که کنایه از خداوند باشد: ببر این همه هدیه ها پیش شاه بگویش ز دادار گیتی پناه. فردوسی. پس از نام یزدان گیتی پناه طراز سخن بست بر نام شاه. نظامی. که چون من به نیروی گیتی پناه به گردون گردان رسانم کلاه. نظامی. سپاس از خداوند گیتی پناه که بیش است از این قصه انصاف شاه. نظامی. ، از اوصافی است که پادشاهان را بدان ستایند. (از ارمغان آصفی) : قباد و چو کشواد زرین کلاه بسی نامداران گیتی پناه. فردوسی. نبوده همچو او گیتی پناهی. (از حبیب السیر جزو4ج 3 ص 322)
شناسنده جهان دنیا دیده مجرب: مگر نشنیدی از گیتی شناسان که باشد بر نظاره جنگ آسان. (ویس ورامین)، جغرافیا: نخستین طرازی که بست از قیاس کتابی است کان هست گیتی شناس. (نظامی) شناختن جهان مجرب بودن
شناسنده جهان دنیا دیده مجرب: مگر نشنیدی از گیتی شناسان که باشد بر نظاره جنگ آسان. (ویس ورامین)، جغرافیا: نخستین طرازی که بست از قیاس کتابی است کان هست گیتی شناس. (نظامی) شناختن جهان مجرب بودن