جدول جو
جدول جو

معنی گیتی شناس - جستجوی لغت در جدول جو

گیتی شناس
آنکه همۀ جهان را بشناسد، شناسندۀ جهان، جهان دیده، مجرب
تصویری از گیتی شناس
تصویر گیتی شناس
فرهنگ فارسی عمید
گیتی شناس
(حَ شَ رَ / رِ کُ)
شناسندۀ عالم. شناسندۀ گیتی. مجرب. دنیادیده:
مرا از تو آنگاه بودی سپاس
ترا خواندمی شاه گیتی شناس.
فردوسی.
مگر نشنیدی از گیتی شناسان
که باشد بر نظاره جنگ آسان.
(ویس و رامین).
، بمجاز، جغرافی دان:
نخستین طرازی که بست از قیاس
کتابی است کان هست گیتی شناس.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیتی ناز
تصویر گیتی ناز
(دخترانه)
آنکه موجب فخر و مباهات گیتی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیتی پناه
تصویر گیتی پناه
پناه دهندۀ جهان، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
متخصصی که انواع، ظاهر و ویژگی های گیاهان را بشناسد
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
عمل گیتی شناس. دانستن جهان، جغرافی دانی. جهانشناسی
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ)
شاکر. شکور.مقابل ناسپاس و کفور. (یادداشت مؤلف) :
جهاندار با فرّ و نیکی شناس
که از تاج دارد ز یزدان سپاس.
دقیقی.
دگر دیو بی دانش و ناسپاس
نباشد خردمند نیکی شناس.
فردوسی.
به جای کسی نیست ما را سپاس
اگر چند هستیم نیکی شناس.
فردوسی.
ترا باشد ار بازجوئی (رخش را) سپاس
بیابی تو پاداش نیکی شناس.
فردوسی.
ز کردار هرکس که دارم سپاس
بگویم به یزدان نیکی شناس.
فردوسی.
ز دادار باید که دارد سپاس
که اوی است جاوید نیکی شناس.
فردوسی.
مبادا که شد جان ما ناسپاس
به نزدیک یزدان نیکی شناس.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
آنکه گیاه شناسد. شناسندۀ گیاهان و دانا به علوم گیاهشناسی. نباتی. (ذیل اقرب الموارد). نبات شناس. عشّاب. (ذیل اقرب الموارد). حشایشی. متخصص در شناختن گیاهان. (از ذیل اقرب الموارد). شجّار. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پناه دهنده گیتی. ملجاء دنیا که کنایه از خداوند باشد:
ببر این همه هدیه ها پیش شاه
بگویش ز دادار گیتی پناه.
فردوسی.
پس از نام یزدان گیتی پناه
طراز سخن بست بر نام شاه.
نظامی.
که چون من به نیروی گیتی پناه
به گردون گردان رسانم کلاه.
نظامی.
سپاس از خداوند گیتی پناه
که بیش است از این قصه انصاف شاه.
نظامی.
، از اوصافی است که پادشاهان را بدان ستایند. (از ارمغان آصفی) :
قباد و چو کشواد زرین کلاه
بسی نامداران گیتی پناه.
فردوسی.
نبوده همچو او گیتی پناهی. (از حبیب السیر جزو4ج 3 ص 322)
لغت نامه دهخدا
شناسنده جهان دنیا دیده مجرب: مگر نشنیدی از گیتی شناسان که باشد بر نظاره جنگ آسان. (ویس ورامین)، جغرافیا: نخستین طرازی که بست از قیاس کتابی است کان هست گیتی شناس. (نظامی) شناختن جهان مجرب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
دانشمندی که تبحر در علم گیاه شناسی داشته باشد عالمی که بیکی از قسمتهای مختلف علم گیاه شناسی احاطه و معرفت داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیتی پناه
تصویر گیتی پناه
پناه دهنده جهان ملجا دنیا، خدا، شاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیتا شناسی
تصویر گیتا شناسی
جغرافیا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
عالم النّبات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
Botanist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
botaniste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
نباتات شناس
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
উদ্ভিদবিদ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
植物学者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
นักพฤกษศาสตร์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
mtaalamu wa mimea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
bitkibilimci
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
वनस्पति विज्ञानी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
植物学家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
בוטנאי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
식물학자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
ahli botani
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
botanicus
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
botánico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
ботанік
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
ботаник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
botanik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
Botaniker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
botânico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گیاه شناس
تصویر گیاه شناس
botanico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی